جدول جو
جدول جو

معنی پشتی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

پشتی کردن
(وَزْیْ)
پشتیبانی کردن. یاری کردن. مدد کردن. مظاهرت. حمایت. معاضدت. امداد:
اگر پشتی کند گردون چه باید پشتی لشکر
چه باید یاری مردم کرایاور بود دولت.
قطران.
دگر ره دایه گفت ای سرو سیمین
نه فرزند من است آزاده رامین
که من فرزند را پشتی نمایم
بدان کز بند مهرش برگشایم
اگر وی را کند دادار پشتی
نبیند زآسمان هرگز درشتی.
فخرالدین اسعد (ویس و رامین).
یارش از کشتی بدرآمد تا پشتی کند همچنان درشتی دید. (گلستان). دردجه، باهم یکی شدن و پشتی کردن دو کس در دوستی. (منتهی الارب).
- پشتی کردن از کسی یا پشتی کسی را کردن، از او حمایت کردن
لغت نامه دهخدا
پشتی کردن
یاری کردنکمک کردن مدد کردن حمایت کردن طرفداری کردن پشتیبانی کردن
تصویری از پشتی کردن
تصویر پشتی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پشتی کردن
((پُ. کَ دَ))
یاری کردن، حمایت کردن
تصویری از پشتی کردن
تصویر پشتی کردن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پشت کردن
تصویر پشت کردن
تکیه دادن به چیزی، برگشتن، رو گردانیدن، پشت به میدان جنگ کردن و گریختن از پیش دشمن
فرهنگ فارسی عمید
(وَرْهْ)
ادبار (مقابل رو آوردن، اقبال). استدبار. روی برگردانیدن. روی تافتن. رو برتافتن. رو تابیدن. تولی، گریختن (از جنگ دشمن). بهزیمت رفتن. فرار کردن، تکیه کردن. اتکاء. اتکال. اعتماد:
بدادار کن پشت و انده مدار
گذر نیست از حکم پروردگار.
فردوسی.
بگفت این و زی دادگر کرد پشت
دلش تیره از روزگار درشت.
فردوسی.
روا بود که بمیر اجل تو پشت کنی
اگر که امیر اجل بازدارد از تو اجل.
ناصرخسرو.
- پشت کردن بر چیزی، ترک آن گفتن. اعراض کردن از آن:
زن برون کرد کولک از انگشت
کرد بر دوک و دوک ریسی پشت.
لبیبی.
چو بیند به آن روی پرآب و تاب
کند ماه نو پشت بر آفتاب.
طغرا (از فرهنگ ضیا).
- پشت کردن به، اعراض.
- پشت کردن کتاب، تجلید. (مجمل اللغه). جلد کردن کتاب.
- پشت کرده، پوست کرده. مجلد. جلدکرده.
- فراپشت کردن، جامه بر دوش کسی انداختن: چون فرجی پیش شیخ بنهادند، شیخ گفت فراپشت ما کنید، فراپشت شیخ کردند. (اسرارالتوحید ص 174)
لغت نامه دهخدا
(نَ هََ)
باد دادن خرمن
لغت نامه دهخدا
(رَ بَ کَ دَ)
اصطراع. کشتی گرفتن. (یادداشت مؤلف). لباخ. تبذخ. (منتهی الارب) :
بکین هرزمان پیشدستی کنم
به یک دست با پیل کشتی کنم.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(چَ کَ دَ)
جور کردن. ستم کردن. بدی کردن. بدرفتاری کردن. سوء معامله: قتیبه با آل مهلب بسیار زشتی ها کرده بود و ایشان را مطالبت کرده و مالهای بسیار گرفته. (ترجمه طبری بلعمی).
مکن ای روی نکو، زشتی با عاشق خویش
کز نکورویان زشتی نبود فرزاما.
دقیقی.
تو هرچند زشتی کنی بیش بر ما
شود بیشتر با تو مان مهربانی.
منوچهری.
رجوع به زشت، زشتی و دیگر ترکیبهای این کلمه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پشت کردن
تصویر پشت کردن
روی بر گردانیدن، گریختن، فرار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاتی کردن
تصویر پاتی کردن
باد دادن خرمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشتی کردن
تصویر آشتی کردن
آشتی کردن بالله اصلاح کردن بااو سازش کردن با وی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشته کردن
تصویر پشته کردن
فرو ریختن قسمتهایی از سقف و دیوار قنات واریز کردن قنات
فرهنگ لغت هوشیار
اگر بیند که با کسی آشتی کرد، دلیل که عمرش دراز گردد و اگر بیند که در آشتی، کسی را به فساد دین خواند، دلیل که وی را به صلاح و خیر راه دین خواند. اگر بیند ه درخشم کسی را به صلاح دین می خواند، دلیل که وی را به فساد و راه شرّ خواند - محمد بن سیرین
آشتی در خواب، دلیل کند بر سه وجه. اول: بر درازی عمر، دوم: بر قوه، سوم: بر سیرت و اعتقاد پسندیده.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تصویری از پشته کردن
تصویر پشته کردن
كومةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از پشته کردن
تصویر پشته کردن
Stack
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پشته کردن
تصویر پشته کردن
empiler
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پشته کردن
تصویر پشته کردن
stapeln
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پشته کردن
تصویر پشته کردن
istiflemek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پشته کردن
تصویر پشته کردن
складывать в стопку
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پشته کردن
تصویر پشته کردن
ڈھیر لگانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پشته کردن
تصویر پشته کردن
স্তূপ করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از پشته کردن
تصویر پشته کردن
kuziweka pamoja
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پشته کردن
تصویر پشته کردن
積み重ねる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پشته کردن
تصویر پشته کردن
쌓다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پشته کردن
تصویر پشته کردن
складати в стопку
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پشته کردن
تصویر پشته کردن
לערום
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پشته کردن
تصویر پشته کردن
ढेर लगाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پشته کردن
تصویر پشته کردن
menumpuk
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پشته کردن
تصویر پشته کردن
stapelen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پشته کردن
تصویر پشته کردن
impilare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پشته کردن
تصویر پشته کردن
empilhar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پشته کردن
تصویر پشته کردن
堆叠
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پشته کردن
تصویر پشته کردن
układać w stos
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پشته کردن
تصویر پشته کردن
วางซ้อน
دیکشنری فارسی به تایلندی